تفاوت یک «بانو» و «دختر خدمتکار» در رفتار آنها نیست؛ در این است که چگونه با آنها رفتار می شود. من برای پروفسور یک خدمتکار هستم چون او با من مثل یک خدمتکار رفتار می کند ولی می توانم برای تو یک بانو باشم چون تو همواره با من مثل یک بانو رفتار می کنی.”
این، بخشی از نمایشنامه “پیگمالیون” است، اثر برنارد شاو.
پیگمالیون چیست؟
این یک افسانه یونانی است:
پیگمالیون، مجسمه سازی از قبرس بود و مخالف سرسخت زنان؛ او با خود عهد کرده بود که سمت هیچ زنی نرود. پیگمالیون یک بار مجسمه ای از پیکر یک زن را تراشید. مجسمه چنان زیبا از آب درآمد که تا آن زمان هیچ زن زنده و هیچ مجسمه ای بدان اندازه دلفریب نبود؛ به حدی زیبا بود که نمی شد چیزی بر زیبایی اش افزود. پیگمالیون عاشق مجسمه زیبا شد و مدام به او عشق ورزید و چنان علاقه اش را ابزار کرد و مهر ورزید که سرانجام، مجسمه جان گرفت و آن دو باهم ازدواج کردند.
پیگمالیون در روان شناسی
“اثر پیگمالیون” امروز یک اصطلاح روان شناسی است که می گوید: انسان ها تمایل دارند در نظر دیگران توانمند جلوه کنند و انتظاراتی که از آنها می رود را برآورده سازند.
به عبارت دیگر، هر انسانی دوست دارد تصویری که دیگران از او در ذهن دارند، مثبت و توانمند باشد. مثلاً یک دانش آموز می خواهد معلم اش او را دانش آموزی باهوش بداند یا یک کارمند می خواهد مدیرش او را به عنوان فردی کوشا و وظیفه شناس بشناسد.
پیگمالیون در مدیریت
مختصر و مفیدش این است:
یک مدیر باید ابتدا از توانمندی های هر کدام از کارمندانش آگاه شود و را به رسمیت بشناسد و براساس این شناخت، تصویری مثبت و توانمند از آنها داشته باشد. سپس آن تصویر را (با کلام یا رفتار) به کارمندانش منتقل کند. مثلاً خطاب به کارمند الف بگوید: من تو را انسان پرتلاشی می دانم که همیشه از عهده وظایفت بر می آیی. اگر دیگران فقط می توانند هر روز با 20 مشتری تماس بگیرند و میزان رضایت آنها را بسنجند و رضایت مشتریان ناراضی را جلب کنند، با شناختی که از تو و توانمندی ها و روابط عمومی منحصر بفردت دارم، تو می توانی با 25 نفر تماس بگیری و افراد بیشتری را از خدمات شرکت راضی کنی.
آنچه در ذهن این کارمند بر اساس اثر پیگمالیون شکل می گیرد این است: مدیر من، مرا فردی توانمند شناخته است؛ من نباید کاری کنم که این دیدگاه مثبت، منفی شود. من باید کاری کنم که این دیدگاه بماند و تقویت هم بشود.
برعکس اگر مدیری کارمندانش یک مشت افراد نادان و بی عرضه بداند و مدام به آنها سرکوفت بزند، حس ناتوانی را به آنها منتقل کند. چنین مدیری در واقع با دست خود راندمان کاری مجموعه تحت مدیریت اش را کاهش می دهد. در واقع اثر پیگمالیون یک شمشیر دولبه است که می تواند افراد را به سمت بروز استعداد و توانمندی هایشان سوق دهد یا آنها را منفعل و بی عمل کند.
در سال 1965 روان شناسی به نام “روبرت روزنتال” در مدرسه ای در کالیفرنیا، اثر پیگمالیون را به آزمایش گذاشت. او در این آزمایش، دو گروه دانش آموز را به طور کاملا تصادفی انتخاب کرد و از آنها تست هوش گرفت. نتایج هر دو گروه مشابه هم بود ولی روزنتال نتیجه را طور دیگری به معلمان گزارش کرد. او به معلمان گفت که گروه اول نمرات بهتری گرفتند و بهره هوشی بالاتری نسبت به گروه دوم دارند.
از آن پس، معلمان ناخودآگاه با گروه اول مانند یک گروه واقعاً تیزهوش رفتار کردند و با دانش آموزان گروه دوم، رفتاری عادی داشتند.
نتیجه این بود: در پایان سال، دانش آموزان گروه اول، واقعاً نمرات بهتری گرفتند چون با آنها مثل دانش آموزان باهوش رفتار شده بود؛ نگرش مثبت معلمان به این گروه و رفتارهای تأیید آمیز با دانش اموزان گروه اول، کار خودش را کرده بود.
اثر پیگمالیون، نه فقط در مدیریت که در همه عرصه ها، از روابط شخصی گرفته تا تربیت فرزندان و … کاربرد دارد. آن را هوشمندانه به کار گیرید و از نتایج اش شگفت زده شوید.
راستی! در پایان نمایشنامه برنارد شاو، آن دختر خدمتکار، تبدیل به یک بانوی متشخص می شود چون پروفسور، رفتاری در شأن یک بانو با او در پیش گرفت.
نویسنده: جعفر محمدی